راهت را بگیر و برو

ساخت وبلاگ


به دلم گفتم:
این قله ها،
رفیق های قدیمی من هستند در آشنایی!
تو اما غریبه تر از همه کس با منی ای دل،
بگذر از من
هیچ عاشقی ها را با من سفر نکن!
بترس،
این صخره های زندگی، پر از خشونت اشباح است!
آرام باش!
می دانم چه سخت است تولد در شب های تنهایی...

به دلم گفتم،
هوس کردی یک آسمان پرستاره؟
ای دریغ،
آرزوهای قشنگ، قسمت دل عاشقان است!
تو که ساکن هشت قفس خفته در مردادی،
عاشقان، چون شاعران
عاشق بهارند!
سخت است در مرداد ببارد بارانی،
یا مه و ابرهای سپید پر کند آسمان شهر را...

ای دور شده از خویشتن های غریب
غریبه،
بیا و روشن کن شمعی بر فراز کوچه های مرگ!

به دلم گفتم:
ای پرنده کوچک،
/ای دلت غریب مانده در این دنیا،
از سر بیرون کن هوای عاشقی مرداد را
راهت را بگیر برو!
منجمان زیادی در جستجوی ستارگان مردند
آدمیان پیش از تو هم نیافتند راز عاشقی را
تو مگر که هستی؟
یک حیاط بدون ستاره...

شبی دلم گفت:
بیا با هم،
در یک شب منور از دلتنگی مردادی تا به صبح ازل بوسه ها
زیر نور ماه
بگذریم از سختی های دنیا،
من به جای تو
زیارت نامه قله ها را در گوش کبک های هر کوه خواهم خواهند!
شاید سپید کبوتری
در هشتمین روز مرداد،
پاره ای از دلش،
کمی عشق را نثارت کند...

امسال،
در سر چی داری؟
در خواب هایت چه کسی بیدار توست؟
هشت رنگ رنج های تو چیست!؟
ای تنهاترین مردادی دنیا،
باز هم بیا بگیر دست خودت را!
شنیده ام،
مانده بر کف دستانت هنوز کمی از برف های عاشقی دماوند!
از صخره ها بگذر
قله ها را در جیب دستانت فرو کن،
غریبه،
راهت را بگیر و برو
سالی گذشت و می بینم هنوز تنهایی!

#حجت_فرهنگدوست
#مرداد۱۴۰۲

گمشده در من...
ما را در سایت گمشده در من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sunlandd بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت: 9:38