آواز دشت

ساخت وبلاگ

#آواز_دشت

غروب نزدیک تر از پلک های گمراه چشمانم
می‌وزید باد
چه بیدریغ نذر عشق می کرد صدایش بر گوش یونجه زارها
دشت،
دشت پر از هیاهو هزاران پرنده
نه صدای جنگ!
نه صدای مرگ!
نه صدای زننده نفرت!
انگار دشت،
یک سینه پر از هوای تازه عاشقی داشت
و عشق می خواند و می خواند در رگ های گرم و بی تاب من.

 

 

درست در خط افق
بالای صخره های دوستی
بر چهره جوان یک شانه بسر
لبخندی دیدم
عشق نبود،
نامش را نمی‌دانم اما چه بود!
کمی سرخ
کمی سبز
و بیشتر نگاهش آبی بود
آبی تر از هر آسمانی
هر چه حساب می کنم،
باز هم می بینم،
آن لبخند، لبخند عشق بود.

تصویر آفتاب بر چهره سرخ صخره ها

 


کسی
از میان حواس باد نام مرا صدا زد
سینه دشت را شمشیر غروب شکافته بود
می خواستم به هلال ماه دستی بکشم
می خواستم از سینه شب سیاه دشت ستاره ای بردارم
ناگاه
آوازی مرا به خود کشید
شاید صدای نسیمی بود در گوش خفته یک سهره
شاید و شاید های بسیار دیگر.

 

آوازی، پر از طلوع آفتاب
دمیده بود در تنم
حسی چون بوی تازه گون
بی خود از خود
می خواستم زلف تمام مزرعه ها را شانه کنم
می خواستم و میخواستم های دیگر!

 

کاش می شد
یک بار،
کاش می شد،
یک عمر پرنده ایی بودم میان آن آوازها
کاش می شد
خانه ای می داشتم میان سر خوشی علفزار
شاید در شیب تند نگاهی
می خوابیدم بر بازوان صخره هایی که گمنامند در عشق
آنگاه
با جوانی یک ستاره دوردست
از خواب های برهنه ام می گفتم
درشبی که نداشته باشد هیچ سحری!

#حجت_فرهنگدوست
دشت های گلیل-شیروان
مرز ترکمنستان
خرداد۹۹

#اشعارسال_۹۹
#اشعار_خرداد۹۹

گمشده در من...
ما را در سایت گمشده در من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sunlandd بازدید : 122 تاريخ : يکشنبه 1 تير 1399 ساعت: 5:41