هزاران جاده بیکران تا ابرها.

ساخت وبلاگ

چه می خواهم؟

پرسید

پرسید انعکاس تنهایی یک گل در زلال  چشمه ای دور دست

گل من

عکس حضور خلوت خویش را ندیده بود در خلوت های آرام

گلی که با حرفهای شاعرانه

ندیده بود چگونه عاشقی ها را باید دید!

 

بر دستهای صبورم می گیرم هر شب رویاهایت را

تا برسانم حرفهایم را به مرز های دیدار

تا پرکنم آغوش دشت های تنهایی را به هجوم کهکشانی دیدار

تا دستم برسد به دستت

چه بازی ها دارد روزگار!

 

از وسعت دشتها گذشتیم با هم

به انهنای خم گیسوانت هر شب گذری داشتیم

سهم من از این گنبد دوار آغوشت چه بود؟

ناتوانی کلمات در سرودن!

واژها دیگر یاری نمی کنند مرا

مگر این بادهای رقصان دشتها

دنیای مرا به دنیای تو پیوند دهند!

 

هر شب

با شعری تازه

دلتنگی هایم را با تو می نویسم

با تو که محرم ترین دستها را داری

با تو که خانه ای آباد در دروازهای چشمانم

با تو که...

 

اگر با تو عادت گفتگو نداشتم

چه سخت بود این سخنان را بادیگر گفتن

کاش قحطی دلتنگی هایم را با سفره برکت حضورت

کاش برای همیشه ضریح سبز دیدارم تو بودی

کاش تا ابد

من بودم

تو بودی

و هزاران جاده بیکران تا ابرها...

 

 

 

 

گمشده در من...
ما را در سایت گمشده در من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sunlandd بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 1 تير 1399 ساعت: 5:41