گمشده در من

متن مرتبط با «لحظه ای با هم بودن» در سایت گمشده در من نوشته شده است

همه جا تو

  • من از سمت قله ایی برهنه از آفتاب می آیم /درست از میان انبوه گیسوان در هم تنیده راش ها بر شانه هایم، روییده تن هزاران درخت جنگلی دستانم، جاری در خاطراتت شب مرداب ها..   من از سمت  راش های فرو خفته در مه افراهای شناور در ابرهای بلوط های افتاده در خواب های خیس عاشقی ساده بگویم: من از سمت تو به سوی خودم باز آمده ام!   همه جا، خاطرات تو در متن جنگل جاری بود، /حتی آن بالاها در مه های سرگردان  اکنون، اکنون که تن خیس قله را بر دوش کشیده ام و شرابی گس از رویاهای شیرین نوشیده رو به روی پاییز  دستانم را به شانه های آفتاب دخیل بسته ام آه ای تو از همه بی خبر! نمی دانی، همه جا این فصل، پاییز  فصل رویایی تجسم تو بود بر شانه ها خسته ی انتظارم.... #حجت_فرهنگدوست  #نیلکوه  #گلستان  #آبان۱۴۰۲ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مرا زیبا به خاطر بسپار

  • مرا زیبا به خاطر بسپار، آنگونه که بودم، آنگونه که هستم! به چشمان زیبایت،  بسپار تصویری از آخرین لبخندم را، منی که در آغوش تو،  ماندگاری شعر عشق را تجربه می‌کردم! نمی دانستی، تو بیت های ناب تمام شعرهایم بودی! این آخرین شعر هم برای توست، مرا زیبا به خاطر بسپار.... فکر کن،  من چون رویایی ناشکفته، چون شقایقی، بر تنهایی برکه تنت خفته بودم، هر شب، من بودم و رخوت های عاشقانه تنت، یادت هست چگونه در تو محو می شدم؟ چون زلالی یک چشمه، مرا زیبا به خاطر بسپار، نه چون سیلابی که آمد و رفت و نیست! فکر کن،  چون رویای یک شاپرک شاد شبی کنار چشمه ها عریانی تن تو، بال هایم را غرق دستان زیبای تو کردم! خندیدی به سمت نگاه من! لحظه‌ای من نبودم! همان یک دم انگار عمری با تو بودم! حیف، چون بر آمد آفتاب، نبودم دیگر! من خورشید چشمان تو را دوست دارم، چون درخش یک آذرخش در شبی تاریک، مرا زیبا به خاطر بسپار! من عاشق کوه، بر آمدن آفتاب، محو درخشش ماه، مردن برای شنیدن عاشقانه های دو کبک کوهی، من عاشق سفر، اکنون بسته‌ام کوله بار آرزوهایم را دستانم را سپردم به یاد ها، پاهایم را در برکه ها کاشته ام، زیبای من، چون کوتاهی همین شعر هجرت، ای فراموش کرده مرا، من را چون تنهایی یک ستاره گمشده در تنهایی شب مرا زیبا به خاطر بسپار! #حجت_فرهنگدوست  #مرداد۱۴۰۲  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • راستی تو کجایی؟

  • حتی در این شب ها/شب  هایی تاریک تر از ناامیدیباز هم با یاد تو کبوتر عشق را  به پرواز در خواهم آوردمی دانستی تو، که همه می دانند،تنها در آغوش تومی توان سرود شعرهایی از جنس مهربانیو زمین چه تنهاست آنگاه که آسمانش تو نباشی!می دانستی این را؟ یادت هست که می گفتمت:تنها نرو این سخت راه هجرت راو تو می خندیدی!؟پس چرا؟وقتی که تنها تو می دانستیتنهاترین آدم هایم، وقتی همه باشند و تو نباشی! هر غروبمی کشم بر بوم دلم نام تو رابه گمانم،در معرض باد است این همه واژه های منصوب به تو!و گل‌های این قله،چه خوشحالند که روزی همدم تو بودند!چگونه می خواهی لبخندم را تقدیم به مساحت این زمین سرد کنموقتی،تو خود می دانستی بدون توهمین وسعت  وسیع بدون تو برایم چقدر کوچک است! آه که آسمان دلم چه گرفته است،آن هنگام که غروب شود و کسی نخواند شعری عاشقانه!مگر باز هم تواز همان دورهای دور،دستی برایم تکان بدهیتا من شادترین آدم تنهای روی زمین شوم!مسافر همیشه جدا مانده از من،ببین که من چه دلخوشم حتی به این رویاها؟آیا من تو را روزی باز خواهم یافت؟آیا من دوباره شاد خواهم شد؟راستی تو کجایی؟به من بگو:آیا آنجا هم کسی هست که خریدار شعر نگاه تو باشد؟#حجت_فرهنگدوست#تیرماه۱۴۰۲ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شاید هنگام دلتنگی

  • سر شانه های آفتابسر شاخه های صبحشعر هایی از سحرخیزی ها کوکبدر من،عشقی است که با آن هنوز زندگی را نفس می کشم!نفس هایی از جنس تو..   از توحرفهایی است بر زبانم که نگفته ام حتی به دلم،حتی به تو!چه می دانی،با تو،اگر سکوت می کند چشمانم،هزاران حرف است مراو اگر عمری باشدیا اگر نامی باشد از من بر قلبتشاید بگویمت،اگر بشنوی... دلتنگی،نه در قالب شعرنه در فهم هیچ واژه ایی است،این اشکها،کلماتی هستند که در شکستگی قلبی دلتنگ شکل می گیرند! کسی چه می داند؟شعری که می شود آغاز از چشمان یک عاشق،شاید هنگامی دلتنگی سروده می شود!ودر من چه سخن ها است با تو!سخن هایی از جنس دوریاز جنس دلتنگی،راستی تو کجایی؟ #حجت_فرهنگدوست#تیرماه۱۴۰۲ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چه جای انکار

  • لیلی من،چه جای انکار!‌دیدمت در خواب!چشمانت،به زلالی شادمانی چشمه ها!دستانت،پر از بنفشه های سحرگاهان عاشقی!   (دکلمه این شعر را دریافت کنید.)  چه جای انکار!وقتی دو قمری عاشقدر خلوت پنجره های آبی سحر گواه ما بودند!دیدمت در خواب،چون نسیمی بودیبر لغزش عریانی گناه مان در سحرگاهان! به راستی،چه جای انکاراز خیزش تکانه های داغی بوسه هاآن وقت که شرم داشت داغی آغوشت میان حصار بازوانم!از،روشنای نفس های گره خورده ما،می شکافت فریادهای عاشقانه ات، سیاهی شب را! چه جای انکار!به جان تمامی بابونه های این کوه،همیشه در خوابهای من،پر رنگ است حضور تو...‌. می پرسم از خود همیشه این سوال راکجای دنیای تو هستم؟کیستم برایت؟به جان خودت قسم،نمی دانم! نمی دانم!من اما همانم،همان شمعدانی قرمز پشت پنجره سبز انتظار!مرا بیاور به آستان حضورتلیلی من،بیا که ما را فرصت دیدار کم است ... #حجت_فرهنگدوست#تیرماه۱۴۰۲  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زبان دیدار

  • چندین باید مرا تحمل؟می سوزند، اگر روزهایم در مدار خرداد داغفصل ها اگر بدینسان در پی هم رواناین عمر من است که سر می رود از کاسه تنهایی:ای که نرفته ایی هنوز، پس چرا من دلتنگم؟ چون برگی افتاده در مسیر باد،همه در گذر عمریم،این تکانه های دنیا را نمی توان به زنجیر کشید،لحظه ها،چون برگ های بید گم شده در باد،آه ای عشق من،این واژه های صبوری را نتوان دیگر بر دوش شعری کشیدند،با من به زبان دیدار سخن بگو!با من که از تلفظ نام تو،دل خوشم به این سخت روزگاران غریب کش! #حجت_فرهنگدوست#خرداد۱۴۰۲ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پرنده ای سرخ

  • پرندگاندر بی مرزی آبی آسمان در پروازابرها،این پشته های سپید برف در حرکتباد خنکی می وزد از فراز قلهکبکیمی خواند در دور دستهای عاشقی من خستگی پاهایم را سپرده ام به آغوش برکه،انگار،بهار هنوز زنده است در تن این خرداد گرم،یا شاید،پرنده ای سرخ در قلب من آشیانه کرده! #حجت_فرهنگدوست#خرداد۱۴۰۲ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آشنایی

  • می شنوم،کوچه به کوچه،طنین قدم های تو رانازک و نرم!ترانه گام هایت در گوشم چه بس آشناست! بر چهارگوشه قلبم،کنار هر پنجرهروزی هزاران شمعدانی خواهم گذاشت،بیا،بازهم بیا،به کوچه های قلب من بیا،رنگ چشمانت ریخته در شب رنگین خوابم،بیا و باز هم بیامی شناسم،طنین قدم های تو راصدایی که چه بس آشناست!می شنوم و می شنومزمزمه صدای تو، شعری است لطیفنمی دانی،چه ترنمی دارد این آواز گام هایت!می شناسم،نازک و نرم!ترانه گام هایت در گوشم چه بس آشناست! نه اینکه دلم گرفته است از دیگران،نه تو باور نکن که این دلتنگی نیست از آن تو!تو برو!و برو باز!بی نگاهی بر خاطراتمانبرو بی آنکه دلتنگ شوی دستانم رااما گاه به گاهی گام هایت را گذر بده از خواب های من،می شناسم،نازک و نرم!ترانه گام هایت در گوشم چه بس آشناست! سالهاست،چه بی خوابم من،هر شب حوالی سحر،دلم یک گوید می آیی تو،می شنوم و می شنومزمزمه صدای تو، شعری است لطیفنمی دانی،چه ترنمی دارد این آواز گام هایت!می شناسم،نازک و نرم!ترانه گام هایت در گوشم چه بس آشناست! بی تو، اگرچهدر گذر است این دنیا من،اما.... #دی_1401#حجت_فرهنگدوست  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کجایی تو؟

  • کجایی تو؟جانی بده، که نفسی دوباره می باید این بی جان مرغ جانم را!کجایی تو؟چاره کن این سردی دستانم را با گرمای دستانت!اکنون که ملولم از نفس این آشنایان غریبهنامت را دوباره در گوشم نجوا کن،مرا با تو زندگی دوباره می باید! کجایی تو؟کجایی که می بایدم دوباره،/با داغی لبانت،بیدار کنی مرا از خواب های بیهوده تنهایی!آه که سطور تنت/آن بیدریغ مهربان آغوشتهنوز سرانگشتان شرمگین تو قصه ها دارد با بی شرمی های آغوشم! کجایی تو؟کجایی که چه سخت است مرا اینگونه بی تو بیهوده ماندن!آه بر من که،تو در گوشه ایی از این زندان بیکرانی دنیاو من در گوشه ای دیگردور از هم و به یاد هماینگونه جشن می گیریم تولد های مکرر عشق را! هرکجا باشم، هر کجا باشی،روزی سیبی سرخ از نگاهمان بر دامن درخت آرزوهای دیدار شکوفه خواهد زد،/روزی که گل دیدارت در برکه وجودم خواهد شکفت!چه امیدوارم من به شبی که در خوابم آمدیو من دیدم:کبوتری میان رقص نسیم و باران در گوشم به نجوا گفت:خوش باشدت ای عاشق، که دیداری دیگر نزدیک است! به پایان شعری دیگر رسیدم،دیگر ندارم واژه ای که قابل تو باشد بجز:ای دور شده از من، تولدت مبارک.... #حجت_فرهنگدوست#مرداد_1401 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من تو را همیشه عاشق می مانم

  • بازدر بهاری سبز از یادتبی قرار قرارهای گمشده در نسیمک های بهاریو خنده هاییکه در گذر زمان باد با خود برد! ما از نسل کوچه های سوخته در آفتاب انتظارآه انتظار و انتظارچه معصومانهچشم به نامه ای در زیر سنگدلسوخته یک خنده ریزماآفرینش عشق را در رواق های گونه های شرم تجربه داریم!ما همچنان پاس می داربم،احترام یک بوسه دزدکی در خلوتی کوچه سوخته از عشق! آه ای کوچه ها خمیده در خاکستر سالهای رفته بر بادای بادگیرهای از نفس افتادهای رواق های پر از خاطره های نابآه ای شهر گمشده در زوال آسمان آبی عشقببخشید مراببخشید اگر هنوز فراموش نکرده ام گذر عمر را.. اکنونچه برهنه از نقاب شرم عشقی کهنبازهم در طلوع سرخ خاطره هاترانه هایی از دیربازی در عشقاز سیب سرخی که در نگاه تو می جویممی خوانم و می خوانممن در قاب نگاهتبه سالهاو همه ماه‌های گذشته از سرمو می گویم بر سر هر قله ای که نفس می کشم یادت رامن تو را همیشه عاشق می مانم!من با توامبا تو ای دیرینه در من هبوط یافتهحتی نباشم من اگر در یادت!حتی اگر مرده باشم در «شهر سوخته» خاطراتتمن تو را همیشه عاشق می مانم!من تو را همیشه عاشق می مانم! #حجت_فرهنگدوست#خرداد۱۴۰۱ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دهمین پادکست صوتی ویژه بزرگداشت استاد براهنی منتشر شد.

  • دهمین پادکست صوتی ویژه بزرگداشت استاد براهنی منتشر شد.  در این پادکست با اشعاری از اخوان ثالث، رضا براهنی، غلام رضا بروسان، استاد شهریار، مولانا و ... در خدمت شما هستیم. همچنین در بخش معرفی کتاب، با کتاب پرواز را به خاطر بسپار آشنا خواهیم شد. ترانه‌هایی از فرامرز اصلانی، استاد شجریان و یک تران, ...ادامه مطلب

  • من اشتباه عشق را با تو دوست دارم

  • چه می دانستم،قد کشیدناز رویای تو، چه زیباست؟ دستهایم را تو بریدی،قلبم را تو شکستی!به چشم هایم بنگر ای پرنده سرخ عشقکسی نگفته بودعشقی با تو اگر نیست مراچرا سر بر روی شانه هایت می گذارم هر شب؟ اگر اشتباه من تو بودیاگر نام تو نیست در هر کلام منچرا پسمن خودم را از نبودن های تو می جویم؟من غم بودن را با , ...ادامه مطلب

  • بخش اول پادکست معرفی آقای فرامرز اصلانی منتشر شد.

  • فرامرز اصلانی متولد 22 تیر 1333 در تهران، خواننده است او فارغ التحصیل لیسانس رشته روزنامه نگاری از دانشگاه لندن است، او نوازنده زبر دستی نیز است و در نواختن گیتار و سه تار مهارت دارد، صدای او گرچه در ایران ممنوع است اما برخی آهنگ‌ های او از جمله الا ای آهوی وحشی بارها از رادیو پخش شده است. ما دوبخش, ...ادامه مطلب

  • هوای_تو

  • امروز،هوا،هوای صدا کردن تو بود!نبودی،اما میان خلوت غروبصخره های سنگی خوابیده در آغوش باد رامنمردی با قامت خمیده از دوریت،تمامی ابرها را به یادت،یک به یک بغل کردم! امروز،میان باد و هجوم خاطره ها،باز سر, ...ادامه مطلب

  • خدای آرام کوه

  • #خدای_آرام_کوه اینجا نیشابور است،در بلندترین نقطه انتظار کوه ایستاده اماینجا فقط  من هستمیاد تووبادوبازهم باد!     کوهانگار در خواب استآرام گام برداریم عاشقی ها را....     جادوگران،سپید کرده اند  ابره, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها