#بهارک میان خماری شبی تاریکچون بی تابی یک رودچون زیبایی یک ماهمیان هوس های پراکنده در نورهای مبهم یک نگاهناگاه،صدایم زدی!صدایم زدی!صدایت را می شنیدم منصدایت را/حتی در سکوت های ممتد تنهاییمن همیشهصدایت, ...ادامه مطلب
تو را در باد سروده اندمرا در خواب شاعر گیسوان توتو را در باد رهامرا در آسمان چشمان تو کبوتر! شعری زیبا هستیتو را من اما، نسروده ام!چون یک رقص کوچک قاصدکتو در شعرها افسانه شدی!شعری نداشتم من برایتمن, ...ادامه مطلب
#پرنده_رهایی رفتیرفتی و خیال کردیمرا همین گونه خواهی دید که دیدی؟ خیال کردی!با همین کوله باری که به تن دارم از زخمروزی،مراکبوتری در آسمان قلبش خواهد یافتدوبارهپرواز را خواهم آموختاین باربیشتر اوج خوا, ...ادامه مطلب
#همسفر_ابرها خودت را رهابگذار بدود میان گیسوانت نسیمدره هافریاد اسم زیبای تو میان مخمل صخره هایندای جدا مانده از سالهای سبزه و گلخودت را رهافانوسی باش در رهگذار بیدریغ اردیبهشتپای بگذار بر این شهر خم, ...ادامه مطلب
چه می خواهم؟ پرسید پرسید انعکاس تنهایی یک گل در زلال چشمه ای دور دست گل من عکس حضور خلوت خویش را ندیده بود در خلوت های آرام گلی که با حرفهای شاعرانه ندیده بود چگونه عاشقی ها را باید دید! بر دستهای , ...ادامه مطلب
#رهایی ای که خسته آمده ای از شهر خستگی هابه ییلاق هزاران بهاربه دیدار چشمان هزار چشمهبه میان عطر درختان سیب در سایه سار مهربانی هابه سرزمین آب و سیب و چشمان زیبا قدم بگذار!اکنون،یک دسته گیسوی آرامش از, ...ادامه مطلب
ای همه خانه نشینانتاب بیاورید زندگی را هنوز! رنج انقلاب و جنگ و هزاران بی درمان درد دیگر را از سر گذرانده اید،کنار ما هست هنوز موسیقی نگاهتانآنگاه که شقایق بهاری می روید از کناره مقبره کوروش! چکه نم, ...ادامه مطلب
بهارک من در نسیم وزیدن گرفت دوباره نامشدر جویبارها،عکسی از او دوباره نمایانبا آن آواز های مستیروی از عشقِ سرخدل از سبزهِ سبزای بهارکمعشق را از که گرفتی جان؟ مرگ سیاهی را پایان دادیزمستان را بی اع, ...ادامه مطلب
بهارنام دیگر توست!زنی که دامن بلندی دارد از هزاران بوسه ی بهاریو دستانش از جنس درختان سپید توت!چگونه به عشق من می خندی؟تو عاشق نبودی که ببینی چگونهمیان یاس های زردبه سخره می گیرد قلبم را آنکه تمام عمر, ...ادامه مطلب
تهی تر از همیشه، پنجره ایی از گرد و غبار کوله ای پر از شن های بیابان خانه ایی از خاطرات پژمرده انگار از نسل روشنی های شب افسوس که، فروغ سایه های کاج در درخشش ماه نیستم! انگار فصل ما نیستی ای «بهارک جا, ...ادامه مطلب
ای دل من، چون که می گردی پی خوشی های بهاران از پس وعده های قاصدک چه خوش خبری بهتر از نزول عشق در باران؟ ای که می روی سوی باغ های «ترشیز» برسان پیام مرا به سرشاخه های سرو بلند «کشمر» که پیام من، از رو, ...ادامه مطلب
بجز تو، من به که باید بجز تو، نباید بیاندیشم به کسی دیگر بجز تو و روزهایی که در گستردگی عشقت زیر آفتاب می درخشید تن های برهنه مان و نگاه تو حجم تبدار رازی بزرگ بود: «چه زود می گذرد زمان با هم بودن , ...ادامه مطلب
#برای_صلح#برای_ستارههای_پرپر_شده_کابل#افغانستان نام تو چیست؟ از تپش سوزان عشق از تکرار یک واژه پرسیدم: دوستی! خسته از نفیر نفرت کنار صلح شب کابل هنوز بوی خون تازه است اما... شبیست رویایی و من از عشق تو مدهوشم رویا از تو من در پایین دست خیالت با یادت هماغوشم... ای دریغ که کودکان را کشتیم! ای دری, ...ادامه مطلب
از میان تمام آواهای شلوغ دنیا می گذرم از میان باغ های گیسوان حوا می ایستم بر چهارچوب چوبین عشق انگار صدایی مرا می خواند نوایی از کلیسا می دود بر روی تارها تنم انگار در اصفهان قلبم کبوتری از خورشید از مرزهای بیکران نور می خواند، مرا به تو چون یک گوش ماهی عاشق وقتی به تو می اندیشم تمام حواصیل های ساحل جنوب در گوشم آواز می خوانند... در حضور دانه های سرخ انار چشمانت خواب می بینم خواب دیدم، زندگی ام بوی شراب و سیب می دهد آیا می شود؟ کاش باغ های انگور عالم را می شد در یک کف دست دید کاش کنار هر درخت زیتون، می شد یک رکعت بوسه کاشت، کاش در خاورمیانه، سربازان کنار هر مین، یک لبخند کودک را تکثیر می کردند... قطارهای زیادی مرا به سفر میبرند من هنوز اول جاده شب کویرم چه سبک میان رگه های باد معلق بین زمین خدا و هوای شرجی ساحل نگاه تو سرخم سرخ تر از تن یک آذرخش عاشق به توکه می رسم اما، احساس آرام آبی شدن دارم صلح نام دیگر توست آیا؟ ماهی سرخ منی تو با تو دوست دارم لعاب فیروزه ای تمامی محرابها شوم انگار میان فروغ سجاده بالهایت /مرزی بین غبار و نور/ هزار کبوتر نفس می کشند خدا را از من چه می خ, ...ادامه مطلب
#کوچه_های_خلوت_لبخند آیا به فصل بیداری باغ به خیال نگران من باز خواهند گشت قمری ها؟ من از آواز سرد قطار های رفتن می ترسم، زمین بگذار این چمدان زمخت پاییز را بیرون کن از تنت هجوم سرد سایه ها را تو اگر نباشی گیسوان سپیدار های دنیای مرا که ببافد؟ متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. param name="AutoStart" value="False"> آنقدر دوری، دور که بدون دستانم، فقط بر بالهای شوق از نردبام آسمان شب بالا رفته ام دلخوشی ام چیست؟ دیدن پروانه ای کوچک که پیراهن بهار را میان گیسوانش می بافد... در میان اعتبار ابرهای بی گناه همهمه زورق های پر از مه در بقچه های نجابت های ستار, ...ادامه مطلب