گمشده در من

متن مرتبط با «اسارت عشق» در سایت گمشده در من نوشته شده است

مرور عشق تو

  • می وزد نسمیکی نرماکنونبر انتهای این جاده شبصبح می‌چکد از فراز خورشیدی دیگربه‌ یاد آن شب خوش مرور آغوشتبر بلندای این کوه رخوت و درد جداییدر بالاترین حد قامت زرین آفتاب،من عشق تو راباز من خورشید روی تو را از تو می خواهم! اگرسنگ های پیرامون من سکوت کرده انددرختان را رقصی اگر نیست در بادچرا من پروانه ها را می بینم که سر در گریبانچرا چشمه های روان عشق سوگوار هجرت تواند؟عشق تو،گم شده اگر در افق هاببین چگونه می گریند با دلم، چشمه ها! بارانی نیست،سکوت دشت را بی پایان می بینممی دانم،بی تو، بیهوده می نشینم بر سر راه زندگیبه عشق نشسته در دلم بگو:دیگر گریه نخواهم کرد،شعر ها را ناتمام خواهم گذشت،بارانی نیست،نخواهم رفت به دنبال عشقی دیگر،شاید برای تمام عمرمرور کنم آخرین دیدار خنده های تو را... #حجت_فرهنگدوست#شهریور_1401 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من اشتباه عشق را با تو دوست دارم

  • چه می دانستم،قد کشیدناز رویای تو، چه زیباست؟ دستهایم را تو بریدی،قلبم را تو شکستی!به چشم هایم بنگر ای پرنده سرخ عشقکسی نگفته بودعشقی با تو اگر نیست مراچرا سر بر روی شانه هایت می گذارم هر شب؟ اگر اشتباه من تو بودیاگر نام تو نیست در هر کلام منچرا پسمن خودم را از نبودن های تو می جویم؟من غم بودن را با , ...ادامه مطلب

  • عشق_متروک

  • عشقی در دوردستشناوردر سینه من عشقی متروکاما همچنان زندهچونخاطراتی سردچون روستایی دور افتادهمتروکچون عشقی در دور دست!   پس دیدار هزاران معشوقک آستان محراب شعرم را آن کهن اتفاق عشق نیفتاد!گیسوی ترانه ا, ...ادامه مطلب

  • نقشه عشق

  • در این سرد روزهای ابری به کدامین کوچه از کوچه های قلبم سفر کردی که اینگونه در برزخ ماندن و رفتنت کوچ کرده اند از من  تمام خورشیدهای امید؟       دیر هنگام آمدی چه زود عادتم دادی به شمالگان سرد رفتنها م, ...ادامه مطلب

  • عشق داشتن تو

  • کنار یک خلوت عاشقانهدستهایم را گرفتی و عشق آغاز شد! من نمی‌دانستم که عشق از دستهای تو می ریزد به چشمان من!و اینگونه،مرا سبز کردی در بهاران آغوشت! عشق داشتن تومثل رویای زندگی در سرزمین شعرعشق داشتن توم, ...ادامه مطلب

  • تمام سهم من از عشق

  • تمام زندگی امانگار،عشقی که از پهلوی من چکه چکه می ریزد بر سرزمین های فراموشی!   کنار قرمزی هزاران خاطره عشق، چه رنجی دارد رنگ خاکستری تنهایی‌‌‌! با من بمان!بی من نرو!با من بیا!می خواهم  در شب بوسه ه, ...ادامه مطلب

  • کهنه_سربازعشق

  • #کهنه_سربازعشق#اشعار ۹۹ نمی ترسم من از لبان آغشته به باروتتمثل سرباز قدیمیدوست داشتن هایم هنوز بوی جنگ می دهد!   از رخت عبوس جنگقدیمی ترم من در عاشقیتنمبوی نفت، آتش و دود می دهددستانم،هزاران ماشه زندگ, ...ادامه مطلب

  • فهم ساده عشق

  • بر بام بلند عشق با بالی شکسته غمگین دلی بر پشت  رمز کدام نفرین تو را جدا کرد از من؟ افسوس!  ای رمز و راز مهربانی ای محبوب تر از هر محبوبی ای نزدیک تر از من به من! در نگاه تو هزاران فاخته می خوانند مر, ...ادامه مطلب

  • قدیمی در عشق

  • هاجرماگر روزی چنگیز  از  پشت دروازه نیشابور سربازانش را فراخواندروزی اگریراق عشق بستند اسب های فیروزه ای  چشمانت من هم بر خواهم گشت!من به تاریخ های قدیمی در عشق سخت معتقدم!اکنون سال هفتصد  هجری شمسیو من می  خواهمبرای بوسیدنتاولین لبانم را از میان خاک  های تاریخ پیدا کنم...#حجت_فرهنگدوست •  28 دی ماه , ...ادامه مطلب

  • جغرافیا_هاجر_عشق

  • #جغرافیا_هاجر_عشقبه من می گویی کجاست ره آورد نذرتا کی به امید استجابت دعا؟ هاجرم،تمامی افراهاتک تک درختان امامزاده ای در اطراف «پهنه کلا» ساریبرادران جنگل های معابد بودایی فلات «تبت» اند!من امانخ دعایم را به پای منابر نوریا بر کنج شبستانی در دورست های یک مسجد چوبی خواهم بست،من اعتقاد به آه غریب دارم!هاجر،دیشب که نبودیمن با سنگی صبحت کردم که تازه از کناره های دجله می آمد!من یک قاصدک می شناسم که هرشب از دامن یک نسیم پاک و معصوم به معراج می رودمن به پنهای عشق در گهواره نو معتقدم کعبه اگر تو باشی،با یک بوسه هم می شود طواف کرد!من اینگونه،«سعی» ام را می کنم،هاجرم،گاهی از صفا تا مروه یک قرن طول می کشد،کعبه اگر تو باشی،اگر هاجرم تو باشی! دستم بگیر هاجر!هاجر،زندگی عاشقان کوتاه است، کوتاه!هاجر جان، هیچ می دانی دیشب در خوابملندن نیمه ابری بود،/به لطافت ابریشم/آفتابگذشت از تار و پود گرینویچنصف دنیا،‌ نیمه روشننیمی دیگر،در آغوش من خاموش و‌ آرام نفس می کشید جان مراهاجر اصولا جغرافیا برای توصیف من و تو دچار آشوب می شود!دستم بگیر هاجر!هاجر،زندگی عاشقان کوتاه است، کوتاه!هاجر،من از جنگ های صلیبی من از ق, ...ادامه مطلب

  • اسارت

  • ابرها ابریشم بر تن داشتد باران بند های اسارت را می برد اسبی میان چمن زار ستاره می چید خروسی سحر را بر تن مه می دوخت همه جا از خاطره خیس همه جا صحبت باران چشمه ای از آسمان های دور سراغم آمد تردید را به مه واگذاشتم خودم را رها کردم رها تسلیمش شدم گرم بود خطای مرا خواهد بخشید سحر عاشقی دوباره مرا در کف چشمه غسل داد حیات،فصل بازوان ما در آغوش بارانست زمزمه ای در گوشم هزار بار نام آفتاب را زمزمه کرد به راست چرخیدم کبوتری در خودش سرگردان بود تردید را به مه واگذاشتم خودم را رها کردم رها تسلیمش شدم همه جا از خاطره خیس همه جا صحبت باران فصل صبح های زود، دلم همیشه ,اسارت زنان توسط,اسارت داعشی ها,اسارت مدافعان حرم,اسارت سربازان ایرانی,اسارت,اسارت شماعی زاده,اسارت عشق,اسارت 5 سرباز ایرانی,اسارت مرزبانان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها