#کهنه_سربازعشق#اشعار ۹۹ نمی ترسم من از لبان آغشته به باروتتمثل سرباز قدیمیدوست داشتن هایم هنوز بوی جنگ می دهد! از رخت عبوس جنگقدیمی ترم من در عاشقیتنمبوی نفت، آتش و دود می دهددستانم،هزاران ماشه زندگ, ...ادامه مطلب
ابرها ابریشم بر تن داشتد باران بند های اسارت را می برد اسبی میان چمن زار ستاره می چید خروسی سحر را بر تن مه می دوخت همه جا از خاطره خیس همه جا صحبت باران چشمه ای از آسمان های دور سراغم آمد تردید را به مه واگذاشتم خودم را رها کردم رها تسلیمش شدم گرم بود خطای مرا خواهد بخشید سحر عاشقی دوباره مرا در کف چشمه غسل داد حیات،فصل بازوان ما در آغوش بارانست زمزمه ای در گوشم هزار بار نام آفتاب را زمزمه کرد به راست چرخیدم کبوتری در خودش سرگردان بود تردید را به مه واگذاشتم خودم را رها کردم رها تسلیمش شدم همه جا از خاطره خیس همه جا صحبت باران فصل صبح های زود، دلم همیشه ,اسارت زنان توسط,اسارت داعشی ها,اسارت مدافعان حرم,اسارت سربازان ایرانی,اسارت,اسارت شماعی زاده,اسارت عشق,اسارت 5 سرباز ایرانی,اسارت مرزبانان ...ادامه مطلب